آتشی که نمیرد

بهروز تورانی 1402/01/14

آتشی که نمیرد

دست‌کم در هفت دهه گذشته در شیوه گزینش همکاران در موسسات رسانه‌ای و یافتن شغلی در آنها از سوی متقاضیان، تغییری حاصل نشده است. یا مدیران و سردبیران با سپردن به این و آن و گاه با ناخنک زدن به تحریریه‌های دیگر نیروی انسانی لازم را فراهم کرده‌اند و یا مشتاقان عاشق، سر از پا نشناخته پا در راه گذاشته‌اند و در جست‌و‌جوی کعبه آمال کاغذی یا شیشه‌ای به تحریریه‌ها مراجعه کرده‌اند.

در این میان، با دو استثنا در موسسه کیهان و رادیو تلویزیون ملی ایران در دهه‌های چهل و پنجاه مواجهیم. زنده یاد مصطفی مصباح‌زاده، صاحب امتیاز کیهان در سال ۱۳۴۶ دانشکده روزنامه‌نگاری خود را برای تامین کادر روزنامه‌نگارانش راه انداخت و رادیو تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۸ مدرسه عالی تلویزیون و سینما را گشود تا کادر فنی لازم برای اداره تلویزیون را آموزش دهد.

مصباح‌زاده قبلاَ نیز در دهه ۳۰ در راه‌اندازی و اداره دانشکده روزنامه‌نگاری دانشگاه تهران نقش داشت و دوره‌های آموزش روزنامه‌نگاران را با کمک استادان خارجی برقرار کرده بود، اما کار آن دانشکده سرانجام مطلوب را پیدا نکرده بود. 

پیش از آن، در دهه۱۳۰۰ رادیو ایران کادر تحریریه کمتر از بیست نفره‌اش را از میان کارکنان وزارت امور خارجه و روزنامه‌نگاران و ادبای برجسته انتخاب کرده بود.

با وجود این کوشش‌ها، هنوز اکثریت کارکنان رسانه‌های فارسی‌زبان در ایران و خارج از آن با کسانی است که گاه با وجود تحصیلات عالی در رشته‌های دیگر، هیچگونه آموزش قبلی برای کار روزنامه‌نگاری ندیده‌اند.

در سالیان بعد، بسیاری از دانش‌آموختگان رشته روزنامه‌نگاری به خاطر درآمد اندک و برخوردار نبودن از امنیت شغلی یا به دلایل دیگر از جمله مخاطرات معمول شغل روزنامه‌نگاری، به کار روابط عمومی یا کارهای دیگر مشغول شده‌اند. در عوض، عده زیادی از متخصصان رشته‌های دیگر معمولا بدون توجه به انگیزه‌های لازم و پیش‌نیازها جذب حرفه روزنامه‌نگاری شده‌اند. شرایط کنونی، خوب یا بد، حاصل این وضعیت است.

امکان آموزش حین کار، در خارج از ایران تنها در موسسات رسانه‌ای بسیار بزرگ و دارای بخش آموزش یا مدرسه یا آکادمی فراهم است. در داخل ایران، حتی در موسسات بزرگ مانند صدا و سیما نوعی شیوه استاد و شاگردی شبیه پیشه‌وران و صنعتگران بر امر آموزش حاکم است. اگر کسی به یادگرفتن علاقه داشت، لاجرم جور استاد را تحمل می‌کند و کار را حرف به حرف و نکته به نکته و روز به روز به شیوه ای غیرنظام‌مند یاد می‌گیرد.

در مواردی هم استادانی پیدا می‌شوند که گاه صرفاَ به احترام حرفه و دانش خود پا به میدان می‌گذارند و برای یاد دادن نکته‌ها به افراد غالباَ غیرمستعد و غیرعلاقمند از عمر و اعصاب خود مایه می‌گذارند.

بسیاری از دوستداران کار روزنامه‌نگاری در ایران عطای دانشکده روزنامه‌نگاری یا ارتباطات را به لقای آن می‌بخشند زیرا مایل نیستند ساعت‌های زیادی از جوانی خود را به حفظ کردن آموزه‌های ایدئولوژیک و شبه‌علم و خرافات بگذرانند. علاوه بر آن با دیدن روزنامه‌نگارانی که در جست‌و‌جوی آب باریکه مالی که در خشک‌زار و خشکسال رسانه‌ها موجود نیست به شغل دومی روی آورده‌اند، مصمم می‌شوند که آن شغل دوم را پیشه اول و اصلی خود کنند و برای انجام آن آموزش ببینند و یادگیری مهارت‌های روزنامه‌نگاری را به بخت و استعداد خود واگذار کنند. بهترین‌های‌شان همواره حسرت آموختن را به دل دارند.

در زمستان ۱۴۰۰ و نوروز ۱۴۰۱ هنگامی که امکان شرکت گروهی از علاقمندان در یک دوره آموزشی گزارش‌نویسی پژوهشی به صورت آنلاین فراهم شد، با توجه به وضعیت اینترنت و دیگر مسایل آشنا، فکر می‌کردم شاید به زحمت چهار یا پنج نفر در کلاس حاضر شوند. هرگز گمان نمی‌کردم که بیش از پنجاه نفر مشتاقانه برای یادگرفتن داوطلب شوند. در چند هفته‌ای که با هم بودیم، آنها مرا می‌دیدند اما من آنها را نمی‌دیدم. شور و اشتیاق و پرسش آنها و درخشش جرقه‌های استعدادشان امیدوار کننده و دلگرم کننده بود. فرزندان ایران بودند که می خواستند ببینند، بپرسند و پاسخ بیابند و راه بجویند. می‌دیدم که هر هفته پرسشگرتر و راهجوتر می‌شدند و «آتشی که نمیرد» از دل زیبای‌شان زبانه می‌کشید. 

برای همین امروز اینجا هستم. 

دوره‌ها

برچسب ها