رسانه‌ها و مسئله آینده ایران

رسانه‌های فارسی امروز برای آینده ایران چه کار مفید و ماندگاری می‌توانند بکنند؟ شاید بیش از همه، ایجاد و ترویج گفت‌وگویی ملی برای ترسیم دورنمایی تازه و پرامید از آینده ایران. دورنما‌یی که همه به آن احساس تعلق کنیم، همه پشت آن بایستیم و متحد شویم، و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. بدون این دورنما، صرفا با گذار از جمهوری اسلامی نخواهیم توانست آینده روشنی بسازیم.

ایجاد این گفت‌وگو کاری‌ست که قاعدتا رهبران سیاسی و اهل نظر و گروه‌های مرجع باید در آن پیش‌قدم شوند، اما رسانه‌ها می‌توانند در فراگیر شدن و پیش بردن آن بسیار تاثیر‌گذار باشند. همه رسالت‌های معمول دیگری که رسانه‌ها برای خود قائلند - اطلاع رسانی درست و قابل اعتماد، گزارش منصفانه وقایع، بازتاب دیدگاه‌های گوناگون و صدای بی‌صدایان و اقلیت‌ها، نقد حکومت و صاحبان قدرت و نظارت بر قدرت آن‌ها، جست‌وجو و افشای ندانم‌کاری‌ها و فسادها- این ها همه به جای خود، و رسانه‌ها امروز کم به آن‌ها نمی‌پردازند. اما در کنار این‌ها، ایجاد یک دورنما و برنامه مشترک ملی امروز نیاز مبرم ماست، به‌خصوص بعد از شروع جنبش زن زندگی آزادی. با این حال هنوز چه رهبران و کنشگران سیاسی و چه مدیران و سردبیران رسانه‌ها زیاد به آن توجه ندارند. بحث و مناظره و جدال‌های جناحی فراوان می‌بینیم، اما نگاه دورنگر و سازنده، به مراتب کمتر. 

در وضعیت امروز ایران بدیهی‌ست که پوشش تحولات روز و مظالم جمهوری اسلامی و مبارزات مردم اولویتی حیاتی‌‌ست، اما گفت‌وگو و همفکری عمومی و مردمی درباره ایران آینده هم اهمیت درازمدت و راهبردی زیادی دارد. 

مسئله امروز ما فقط گذار از جمهوری اسلامی نیست؛ تقریبا همه‌چیز در ایران نیاز به بازسازی دارد: فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی، محیط‌زیست، قانونگذاری، قضا، اقتصاد، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، مسکن، کشاورزی، صنایع، رابطه با جهان و... . همه این بازسازی‌ها هم نیاز به تخصص و برنامه‌ریزی دارد، که البته کار رسانه‌ها نیست، اما رسانه‌ها می‌توانند بستر گفت‌وگوی اهل تخصص درباره اصول بنیادی و را‌هکارها باشند، به علاوه اینکه تجربه‌های موفق در کشورهای دیگر را به ما نشان بدهند. 

اما پیش از بحث درباره اینکه چه ساختار سیاسی و حکومتی در ایران آینده می‌خواهیم یا اقتصاد و سیاست خارجی‌ و نظام قضایی و دفاعی مملکت باید چگونه باشد، نیاز به گفت‌وگوی بنیادی‌تری داریم که بفهمیم اصولا چگونه مملکتی می‌خواهیم و درباره آن به نوعی تفاهم ملی برسیم. در این سال‌ها جمهوری اسلامی فقط استبداد و ظلم و تبعیض و تعصب و ریا و فساد و فقر را بر ایران حاکم نکرده، بلکه تلقی و روایت نکبتی از ایران هم در ذهن‌ها جا انداخته، که  جنبش زن زندگی آزادی انکار آن است. جامعه ما در حال دگردیسی‌ست و در چنین شرایطی رسانه‌ها می‌توانند برای رسیدن به درک تازه‌ای از خودمان و واقعیت اجتماعی‌مان کمک بزرگی باشند. 

سوال‌های مهمی که باید از خودمان بپرسیم این است که جامعه رنگارنگ ما چه تلقی‌ها و روایت‌های گوناگونی از ایران دارند، دیدگاه‌ها و آرزوهای گوناگون ما چه امکانی برای همزیستی دارند، چه ارزش‌ها و باورهای مشترکی می‌تواند ما را به هم پیوند دهد و به آینده امیدوار کند، چه توان و تجربه‌هایی در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ایران داریم که پشتوانه و سرمایه‌ای برای سازندگی در آینده باشد. این‌ها برخی از سوال‌های بنیادی‌ست که رسانه‌های فارسی در کنار همه محتوایی که تولید می‌کنند (و ترجیحا به جای مقادیری از آن) می‌توانند به بحث عمومی بگذارند.  

در این سال‌های جمهوری اسلامی، همبستگی و اعتماد اجتماعی در ایران به شدت صدمه خورده است. بین اقوام گوناگون، بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف، بین دین‌‌دار و بی‌دین، بین مردمی که دیدگاه‌ها و باورهای سیاسی و اجتماعی متفاوتی دارند، بین کسانی که به سبک و سلیقه‌های مختلفی زندگی می‌کنند، بین مردم و مردم... تنوع و رنگارنگی جامعه به جای این‌که ارزش و سرمایه‌ای برای ما باشد، ابزار جدایی و نفاق شده است. به این ترتیب، امروز یکی  از مهم‌ترین وظایف رسانه‌ها این است که تفاهم و همدلی و ارزش‌های معنوی را در گفتمان اجتماعی ایران وارد کنند و کمکی به ایجاد همبستگی بین ایرانیان باشند. 

اگر رسانه‌های بزرگ در ایجاد گفت‌وگویی سازنده پیشاهنگ شوند، شاید بر لحن و محتوای شبکه‌های اجتماعی هم تاثیر کنند و کاربران آن‌ها کمی از جدال‌های فرقه‌ای و توهین و تکفیر فاصله بگیرند و بحث‌های سالم‌تر و مفیدتری در شبکه‌های اجتماعی شکل بگیرد.  

در سال‌های اخیر حضور زنان در مناصب مهم رسانه‌ها همچون مدیریت و سردبیری، اجرا، گزارشگری و در نقش تحلیلگر و متخصص و صاحب‌نظر بیشتر شده که پیشرفت خیلی مهمی‌ست. پوشش رسانه‌ها از گروه‌های مختلف «اقلیت» و بازتاب تجربه‌ها و دیدگاه‌های آ‌نها هم بیشتر و بهتر شده، اما هنوز کار زیادی مانده است. کافی نیست که آن‌ها را فقط  در نقش ستم‌دیده و با برچسب اقلیت یا فقط در پوشش اخبار و احوال مردم خودشان ببینیم. باید در انواع برنامه‌ها، مثل همه -نه نمایندگان اقلیت- مشارکت داشته باشند؛ در ساختارهای مدیریت و تولید رسانه‌ها هم همینطور. هنوز به ندرت می‌بینیم که مجری یا گزارشگر رسانه‌ای بزرگ مثلا لهجه ترکی یا کردی یا بلوچی داشته باشد. هنوز برای مخاطب ایرانی شنیدن این لهجه‌ها در اجرای مثلا یک مجری خبر عادی نشده است. اگر باور داریم  گوناگونی مردم ایران سرمایه‌‌ای فرهنگی‌ست، رسانه‌های ما باید در بازنما‌یی آن پیشاهنگ باشند. ایجاد تنوع فرهنگی در رسانه‌ها، کاری از سر لطف نیست، بلکه تجربه‌های متنوع‌تر و دانش و دریافت عمیق‌تری وارد کار تولیدشان می‌شود، که نتیجه‌اش محتوای بهتر و تاثیرگذارتر است. 

امروز مخاطبان رسانه‌ها در ایران، اغلب شهروندانی در آرزوی آزادی و عدالتند و خواهان مشارکت فعال در گذار از جمهوری اسلامی. سال‌هاست که با روایت‌ها و ویدیوهایشان از اعتراضات مردم مهم‌ترین منبع خبر برای رسانه‌ها بوده‌اند. حالا وقت آن است که رسانه‌ها بستری فراهم کنند برای استفاده از این ظرفیت بزرگ فکری در شکل دادن به آیندهِ بعد از جمهوری اسلامی.

دوره‌ها

برچسب ها