رسانه‌ها در دوران پساحقیقت: در سنگر، زیر آتشبار سیاستمداران

رضا ثابتی 1402/04/06

رسانه‌ها در دوران پساحقیقت

تنها چند روز بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۶ آمریکا که دونالد ترامپ برنده آن بود، واژه‌نامه آکسفورد عبارت «پسا-حقیقت» را کلمه سال انتخاب کرد.

این فرهنگنامه توضیح داد مفهوم پساحقیقت در یک دهه گذشته مطرح بوده و کاربرد داشته، اما در جریان دو انتخاب سرنوشت‌ساز آن سال، یعنی انتخابات آمریکا و برگزیت یا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، کاربرد آن به شدت افزایش یافته و غالبا در ترکیب «سیاست پساحقیقت» در رسانه‌ها به کار رفته است.

اکونومیست از جمله نشریاتی بود که دو ماه پیش از شروع رقابت‌های انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا در مطلبی با عنوان «سیاست پساحقیقت؛ هنر دروغ‌گویی» نوشت این مفهوم دیگر «تنها ساخته نخبگان غرغرویی نیست که از صحنه رانده شده‌اند،‌ بلکه این عبارت جوهره پدیده‌ای تازه است: اینکه حقیقت [لزوما] جعل یا انکار نمی‌شود، بلکه در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد.»

یکی از مشهورترین نمونه‌ها همزمان با آغاز رقابت‌های انتخاباتی آمریکا در سال ۲۰۰۸ کلید خورد و هنوز هم ادامه دارد: تردید درباره محل تولد باراک اوباما، نامزد و برنده چهل‌وچهارمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا. «تئوری توطئه‌‌‌ای» که گروهی از هواداران هیلاری کلینتون، رقیب اوباما، در رقابت‌های درون‌حزبی دموکرات‌ها بر سر زبان‌ها انداختند، اینکه باراک اوباما زاده آمریکا نیست و نباید ر‌ئیس‌جمهور شود. 

اوباما همان زمان بخشی از گواهی تولدش را منتشر کرد و مقام‌های ایالات هاوایی، زادگاه باراک اوباما، هم سال ۲۰۰۹ تایید کردند که سوابق تولد او به‌طور کامل موجود است. با وجود اسناد قطعی و رسمی،‌ فضایی ایجاد شد که دونالد ترامپ و هوادارانش هم در انتخابات سال ۲۰۱۶ بر آن سوار شدند و توانستند این موضوع را به سر خط رسانه‌ها برگردانند. 

نظرسنجی‌ها نشان می‌داد «حقیقتِ» ماجرا تاثیر چندانی بر افکار عمومی، به‌ویژه در میان مخالفان اوباما، ندارد و  این موج فرو نمی‌نشیند.

پساحقیقت چیست؟

پساحقیقت که این سال‌ها در گستره سیاست بسیار مطرح شده و به رسانه‌‌ها و حتی بحث‌های عمومی راه پیدا کرده در واقع عبارتی است که سخت بتوان تعریف کاملا مشخص و فراگیری برای آن یافت. این مفهوم مجموعه‌ای از رویکردها را در برمی‌گیرد که حقیقت را از موضوعی واضح و قطعی به مسئله‌ای قابل بحث و فرعی تبدیل می‌کند. در دنیای سیاست چنین روندی ممکن است با جمله‌ای ساده از سیاستمداری عوامگرا شروع یا با برنامه‌ریزی کاملا مشخص در قالب کارزاری رسانه‌ای در شبکه‌های اجتماعی مطرح شود.

با گذشت زمان و انتشار اسناد بیشتر، ابعاد رسوایی ایران-کنترا آشکارتر شده است. عکس: خبرگزاری فارس

واژه‌نامه آکسفورد در متنی که درباره دلایل انتخاب واژه «پسا-حقیقت» به عنوان کلمه سال منتشر کرد، نوشت این واژه احتمالا اولین‌بار به معنای امروزش، سال ۱۹۹۲ در مقاله‌ای درباره رسوایی «ایران-کنترا» به‌کار گرفته شده است. 

در آن زمان استیو تشیچ،‌ در مجله «نیشن» با اشاره به ماجرای ایران-کنترا و همین‌طور جنگ اول خلیج فارس نوشت: «ما،‌ به عنوان مردمانی آزاد، آزادانه تصمیم گرفته‌ایم که می‌خواهیم در جهان پساحقیقت زندگی کنیم.»

واژه‌نامه آکسفورد پساحقیقت را مربوط به وضعیتی می‌داند که در آن متوسل شدن به احساسات و باورهای شخصی، تاثیر بیشتری در شکل دادن به افکار عمومی دارد تا حقایق عینی و بیرونی.

مرکز مطالعات پوپولیسم اروپا هم در تعریفی مشابه، پساحقیقت را نوعی فرهنگ سیاسی می‌داند که با ترکیبی از «چرخه ۲۴ ساعته اخبار، توازن غلط در گزارشگری و شیوع روزافزون شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های منتشرکننده اخبار جعلی» تغذیه می‌شود.

اما آیا منظور از این توضیح و تعاریف نسبتا پیچیده این است که در دوره پساحقیقت «سیاستمدارها دروغ می‌گویند»؟ اگر اینطور است که «پدیده جدیدی نیست، سیاستمدارها کارشان همین است».

ویتوریو بوفاکی، استاد فلسفه دانشگاه کورک ایرلند در مقاله‌ای توضیح داده است که «پساحقیقت مفهومی مبهم است،‌ اما نباید آن را با دروغ اشتباه گرفت.» او می‌نویسد «دروغگو» به معنای عام کسی است که واقعیت مشخصی را می‌داند و آن را جعل می‌کند؛ یعنی فرد حتی حین دروغ گفتن هم نوعی اعتبار برای «واقعیت» قا‌‌ئل می‌شود، ولی تصمیم می‌گیرد که واقعیت را وارونه جلوه دهد. اما در پساحقیقت، اصل واقعیت دیگر جنبه اساسی و حیاتی ندارد و به کل کنار گذاشته می‌شود. به این معنا که ارائه سند و مدرک لزوما تاثیری در جریان پساحقیقی ندارد و موج این جریان سوار بر چرخه‌های خبری و احساسات و تعصبات انسانی، راست و دروغ را با خود می‌برد.

یک نمونه: کلینتون در برابر ترامپ

ویتوریو بوفاکی برای روشن کردن مدعایش درباره تفاوت دروغ و پساحقیقت در سیاست، واکنش دو رئیس جمهور آمریکا را در دو موقعیت نسبتا مشابه مقایسه می‌کند.

بیل کلینتون ژانویه سال ۱۹۹۸ در اوج اتهامات مربوط به رابطه جنسی خارج از ازدواج با مونیکا لوینسکی،‌ کارآموز کاخ سفید، گفت: «من می‌خواهم یک چیز را به مردم آمریکا بگویم. از شما می‌خواهم که به من گوش کنید. یک بار دیگر این را می‌گویم: من با این زن، خانم لوینسکی، رابطه جنسی نداشته‌ام. من هرگز به کسی نگفته‌ام که دروغ بگوید،‌ هرگز،‌ حتی یک بار.»

اما خیلی زود مدرکی از روابط‌ جنسی او با خانم لوینسکی پیدا شد و کلینتون به خاطر «دروغ» در کنگره استیضاح شد،‌ هر چند که در نهایت توانست در قدرت بماند. بیل کلینتون به عنوان بالاترین مقام کشور دروغی گفته بود که هیچ عذری برای آن نداشت و این تصمیمش باعث رسوایی و جنجال سیاسی شد. 

اما به گفته آقای بوفاکی رابطه دونالد ترامپ با واقعیت خطرناک‌تر و نگران‌کننده‌تر از دروغگویی صرف بیل کلینتون است، او می‌نویسد: «ترامپ تنها به انکار واقعیت‌های قطعی بسنده نمی‌کند. در عوض زیرساخت‌های تئوریکی را هدف می‌گیرد که به او امکان می‌دهد درباره اصل و مفهوم واقعیت بحث راه بیندازد.»

برای مثال برخورد ترامپ با موضوع استیضاحش و ادعاهایی که علیه او مطرح شد،‌ تنها انکار نبود، بلکه او کل روند قانونی استیضاح را فارغ از اتهام‌هایش هدف گرفت؛ آن را «نمایشی مضحک» و حمله شخصی مخالفانش را، بدون دلیل و مدرک خواند و با این استراتژی فضایی ایجاد کرد که در آن «مدارک و شواهد» تاثیر خود را در برابر برنامه‌ریزی او برای شکل‌ دادن به اذهان عمومی، از دست می‌داد.

ویتوریو بوفاکی با مقایسه این دو واقعه می‌نویسد: «تفاوت اساسی میان دروغ و پساحقیقت همین است. دروغ یک واقعیت مشخص را وارونه می‌کند،‌ اما پساحقیقت، خودِ مفهوم واقعیت را ویران می‌کند.»

نقل قول مشهور رودولف جولیانی، وکیل سابق ترامپ، را شاید بتوان به عنوان چکیده و شعار اصلی دوران پساحقیقت در نظر گفت؛ او در جایی از مصاحبه با شبکه ان‌بی‌سی آمریکا درباره تحقیقات مربوط به دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ گفت: «حقیقت نسبی است». پیش از آن هم یکی از مشاوران ترامپ درباره «حقایق جایگزین» صحبت کرده بود.

رسانه‌ها،‌ ناجی حقیقت یا ابزار پساحقیقت؟

اغلب نظریه‌پردازان و کارشناسان بر سر این موضوع اتفاق نظر دارند که همه‌گیر شدن اینترنت و امکان جریان‌سازی در شبکه‌های اجتماعی بستری مناسب برای دوران پساحقیقت در صحنه سیاست ایجاد کرده است. با وجود آنکه اینترنت را می‌توان ابزاری بی‌بدیل برای دسترسی به «حقیقت» رویدادها،‌ گفته‌ها و اتفاق‌ها دانست، اما در طول زمان اینترنت به بستر اصلی برای ایجاد فضاهایی تبدیل شده که پساحقیقت در آن رشد می‌کند و پر و بال می‌گیرد.

جریان‌ها و ترندها جای تفکر مستقل و اندیشه انتقادی را می‌گیرند و توده‌هایی می‌سازند که به صورت جمعی با تکیه بر احساسات و تعصبات و بدون توجه به «واقعیت» همراه موج‌ها به این‌سو و آن‌سو می‌روند.

در این جریان‌ها سند و مدرک در دسته «جز‌ئیاتی» قرار می‌گیرد که یا به اندازه کافی جذاب نیست یا قربانی عادت جمعی دنباله‌روی بدون احساس نیاز به تحقیق یا تفکر می‌شود.

در این میان رسانه‌ها که پیش از آن تلاش می‌کردند نقش پرچمدار حقیقت را ایفا کنند - فارغ از آنکه می‌کردند یا نه- دچار سردرگمی، انزوا و عقب ماندن از سیل و جریان‌هایی می‌شوند که منتظرشان نمی‌ماند و مخاطبان را با خود می‌برد.

برای اینکه بیشتر در این باره بدانید، می‌توانید به پنل بحث و گفتگوی «پساحقیقت» با حضور سیاوش صفاریان‌پور، مسعود زمانی، آرش برهمند و جادی در لینک زیر گوش کنید:

بسیاری از رسانه‌های سنتی که حتی حضوری قوی در دنیای دیجیتال دارند،‌ خودخواسته یا به اجبار تلاش می‌کنند خود را با شرایط جدید وفق دهند؛ اما این تلاش‌ها لزوما به بالا نگه داشتن پرچم حقیقت نمی‌انجامد.

شاید بتوان گفت پخش «اخبار جعلی» یا افتادن در دام آن، بزرگترین تهدیدی نیست که اعتبار رسانه‌ها را تهدید می‌کند، بلکه گرفتار شدن در چرخه‌های خبری است که سیاست‌ورزان دوره پساحقیقت آن را می‌سازند و تاثیری بسیار ماندگارتر و مخرب‌تر از انتشار یک خبر یا گزارش جعلی دارد.

بسیاری از رسانه‌ها و خبرنگاران، حتی در جریان تلاش برای رو در رو شدن با این وضعیت،‌ مرتب در حال بازتولید چرخه‌ای از سرخط‌ها و  تیترهایی هستند که اصل آن در فضای سیاست‌ورزی پساحقیقت تولید شده و بر افکار عمومی سایه انداخته است.

به عنوان مثال، اکنون بسیاری از رسانه‌های بزرگ برای کشف و بی‌اثر کردن «اخبار جعلی» بخش‌های راستی‌آزمایی بسیار فعالی هم  دارند. اما مسئله اینجاست که اغلب این راستی‌آزمایی‌ها در واکنش به ادعاها و اتفاقاتی انجام می‌‌شود که اصل آن در زمین بازی «پساحقیقت» شکل گرفته است. در این وضعیت رسانه در بهترین حالت تبدیل به نیرویی واکنشی می‌شود که «ابتکار» و «میدان» را از دست داده‌ و در جبهه‌های مختلف تنها در حال دفاع از «حقیقت» و دفع حملات است.


1. رسوایی ایران-کنترا مجموعه‌ای از بده بستان‌های پیچیده و مخفیانه سیاسی در زمان جنگ ایران و عراق بود. در آن زمان دولت وقت آمریکا با وجود ممنوعیت قانونی، تصمیم گرفت به ایران سلاح‌های اسرا‌ئیلی بفروشد تا در عوض حکومت ایران برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان پا پیش بگذارد. پول فروش سلاح‌ها هم قرار بود به شورشیان کنترا در نیکاراگوئه برسد که علیه دولت چپ‌گرا و ضد آمریکایی آن کشور می‌جنگیدند. اما در نهایت این ماجرا افشا شد و رسوایی سیاسی بزرگی در آمریکا به بار آمد.

دوره‌ها